مقالات

ساخت وبلاگ
ماجرای گربه یک چشمچندی پیش یک گربه از مادرش جدا شده بود و سر یه سانحه یک چشمش آسیب دیده بود و از محل زندگی خودش دور افتاده بوداون از اونطرف یک ساختمان به اینطرف افتاده بود و خب کاریش نمیشد کرد .به هر کسی که قصد کمک بهش داشت حمله میکرد تا از خودش دفاع کنه . طبیعت این بلاها سبب شده بود تا حالت تهاجمی خودش رو حفظ کنه . و حتی وقتی کسی باهاش کاری نداشت به در و دیوار هم حمله میکرد چطور میشد به این گربه کمک کرد . باز کردن یک راه جدید و نشون دادن افقهای بی انتها به او سخت بود .درست مثل اون جنگجویی که حتی چندین سال بعد از اتمام جنگ . در یک جزیره خودش رو مخفی کرده بود و باور نمیکرد جنگ میتونه تموم شده باشهبسیاری از ادمها بین ما زندگی میکنن که تحت چنین معادلاتی زندگی خودشون رو به فنا دادن . این معادلات اونها رو به یک بچه گربه زخمی مبدل کرده و در همه به یک اندازه ای حتی به قدر سر سوزناز این مدل ادمها دیده میشهبرای همینه گاهی وقتها که میخاهی به کسی کمک کنی . اون شخص برداشت کاملا متفاوتی از اون کمک دارهمثلا تو اگه به یک زن بی پناه کمک کنی حتمن بخاطر پناه دادن به اون زن یک پیشنهاد بیشرمانه داریاگر به یک دختر در جمع کردن وسایلش کمک کنی حتمن قصد داری مخ اش رو بزنی . اگر به رفیقت کمک کنی حتمن یه جایی باید اون هم این کمک رو جبران کنه .شناختن این دسته از آدمها خیلی خیلی سخته . اونها خیلی عادی و به طرز باور نکردی با این سرزمین عصر مدرن هماهنگ شدن ولی تفکراتشون بخاطر اسیب های روانی و جسمی که بهشون وارد شده .در همون دوران تخماتیک قبل مونده و اونها نمیتونن بپذیرن که ما الان در شرایط جنگ نیستیم .آسیب های اونها باعث لطمه زدن و آسیب در باقی ادمها میشه و گاهی به طرز جدی روح دیگری رو لجن مال میکنن و پاک مقالات...
ما را در سایت مقالات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kalinnaa بازدید : 110 تاريخ : جمعه 25 شهريور 1401 ساعت: 13:46